روزهای شمارش شده

آنچه از قلمم بر می یاد

روزهای شمارش شده

آنچه از قلمم بر می یاد

درک کردن

سلام

امروز وقتی از خونه بیرون آمدم سه نفر رو دیدم که داشتند اشغال هارا به هم زدند تا شاید یه چیز قیمتی یا تکه های از آهن یا هرچیز دیگه که بتونن بفروشن رو پیداکنند .منم با خودم گفتم که این بچه ها که هم سن وسال من هستند حتمامشکلات زیادی دارن که مجبورند توی اشغال ها بگردند همینطور که راه میرفتم فکر کردم درباره خودم که من هرچیزی که بخوام خانوادم برام فراهم میکنن اما به دیروز فکر کردم که به پدرم گفتم که

 موتور چهار چرخ برام میخری؟

گفت نه !

گفتم چرا؟

گفت چون اولاخیلی مثل تو دوست دارندداشته باشنداماوضعیت خوبی ندارند ونمیتونند بخرند وبه توحسودی میبرن واین اصلاخوب نیست ثانیا خطرناکه واحتمال داره بلای سر خودت بیاری.

منم برای دلیل اول گفتم هرکس برای خودش زندگی میکنه واگه من بخرم به چه کسی ربط داره وبرای دلیل دوم آدم باید مواظب باشه.

اماامروز وقتی این سه پسر رو دیدم واقعا فهمیدم که حرف پدرم چقدر درست ودقیق ونتیجه گرفتم که:

آدم هر کاری انجام میده فقط به فکر منافع خود نباشه ودیگران رو هم در نظر بگیره ه ه ه ه ه ه ه!

نظرات 1 + ارسال نظر
آران 1391/04/27 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.aranb.ir

آفرین دیا جان
واقعا بعضی موضوع ها چه راحت می تونه یک فکر رو به کار بندازه
اگه بابات یه عالمه حرف هم تو گوشت بخونه شاید نتونه به اندازه اون موضوع تو رو حالی کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد